طاها کوچولوی ما بهترین هدیه خدا...

پسرداشتن یعنی(2)...

-پسر داشتن یعنی کمدی پر از شورتک و کراوات های رنگی -پسر داشتن یعنی اتاقی پر از آدمک و ماشینهای کوچک و بزرگ -پسر داشتن یعنی یه سطل پر از خرده آهن پاره های ماشین و تفنگ -پسرداشتن یعنی پیدا کردن تیرو کمان و تفنگ بادی گوشه گوشه خونه -پسر داشتن یعنی دنیای غرور و مرام و معرفت برا مامان و بابا. -پسر داشتن یعنی کفشها و ساعت های بن تن و انگری بردز. -پسرداشتن یعنی گشتن تو این مغازه و اون مغازه دنبال لباس مرد عنکبوتی. -پسر داشتن یعنی یه پشت محکم در یک کلام -ازت ممنونم که پسرم شدی بلا   ...
24 شهريور 1393

1روز به یاد ماندنی...

روزی که فهمیدم شما اومدی توی شکم مامانی(26 بهمن ماه1392)   اون روز صبح باکلی استرس از خواب بیدار شدم وآماده شدم که با بابایی برم ازمایشگاه برای آزمایش بارداری.البته با کلی خواهش وتمنای من .چون بابایی اصرار داشت که نی نی در کار نیست و من توهم زدم. ساعت8 منو گذاشت آزمایشگاه و خودش رفت سر کار .منم فوری رفتم پیش 1 دکتر عمومی تا برام 1 آز بارداری بنویسه بعدشم  رفتم و آزمایش رو انجام دادم.بهم گفتن ظهر جوابش اماده میشه ... منم برای اینکه حوصله م سر نره یواش یواش رفتم علامه مجلسی و تا ظهر کلی اونجا استخون سبک کردم و کلی نماز و دعا وقرآن...اونجا از ته قلبم تو رو از خدا خواستم و نذر کردم اگه 1 نینی سالم وصالح ...
19 شهريور 1393

پسرداشتن یعنی...

  -پسر یعنی یه اتاق پر از توپ و تفنگ و ماشین... -اتاقی پر از رنگهای آبی و سبز و قهوه ای... -پسر یعنی کله گفتن و سر زدن به هم و گفتن آخ هم زمان... -پسر داشتن یعنی کلاه و کفش های اسپرت کوچک یعنی کروات و پاپیون و کت ها و کفش های چرم مردونه سایز کوچک... -پسر یعنی عاشق موزیک و موسیقی بودن یعنی پسرونه رقصیدن و گفتن آهههه بیا اوه و کلی صداهای پسرونه ی دیگه موقع شنیدن آهنگ و سر و گردن چرخوندن ... -پسر یعنی رقص هلکوپتری و رپی یعنی عاشق آهنگ های ریتمیک خارجی بودن... -پسر یعنی یه کمد پر از لباسهای پسرونه و شلوارک و شلوارهای بگی و رپی و لباسهای طرح بن تن و بت من و انگری برد و باب اسفنجیني ني شكلك... -پسر داشتن یعنی د...
18 شهريور 1393

خاطرات طاها کوچولوی من توی شکم مامانش...

تا چند وقت پیش نبودم اما حالا زندگی مشترکم را شروع کردم و فعلا برای مسکن، رحم را برای چند ماه اجاره کردم........البته به محض تمام شدن مهلت صاحب خانه مرا بیرون می اندازد و تمام وسایلم را هم می گذارد توی کوچه! اظهار وجود: هنوز کسی از وجودم خبر ندارد .البته وجود که چه عرض کنم .هرچند ساعت یکبار تا می خواهم سلول هایم را بشمرم همه از وسط تقسیم می شوند و حساب و کتابم به هم می ریزد. زندان : گاهی وقت ها فکر میکنم مگه چه کار بدی کردم که مرا به تحمل یک حبس 9 ماهه در انفرادی محکوم کرده اند ؟؟؟؟!!!!!!!!! فرق اینجا با آنجا : داشتم با خودم فکر می کردم اگه قراربود ما جنین ها به جای رحم مادر در جایی از بدن پدرها زندگی می کردیم چه اتفاقاتی می اف...
31 تير 1393

به دومین عشق زندگیم طاها...

این که میگم دومین عشق زندگیم منظورم از اولینش باباییه... از امروز تصمیم گرفتم فقط برای تو بنویسم و بس. پسر گلم شاید من توی بروز دادن احساساتم برات مامان خوبی نباشم اما میخوام از احساس واقعیم توی اینجا بنویسم تا تو بدونی که مامان چقدر عاشقته. این روزا عاشقانه فقط به تو فکر میکنم. و بی صبرانه منتظر اومدنتم تا بالاخره تنها رویای زندگیمو در آغوش بکشم. کسی که از من بوجود اومده و این لذت بخش ترین قسمت زندگی هر مامانیه پس مواظب خودت باش و وقتی موقعش شد وخدا بهت گفت زودی بیا پیش مامانی... ...
29 ارديبهشت 1393
1